سال گذشته با کاروان عهد آدینه مسافر اربعین شدیم مسافرتی که بهمان فهماند که اهل لبیک نیستیم و ادعا نکنیم!
شاید جا افتادن نام سه نفر از خانم های همراه من یعنی همسرم مادر همسرم و خاله ی همسرم از مانیفست کاروان سلمان فارسی- هیات ثارالله خیلی شروع سختی بود برای این امتحان و عده ای مسئول که مدعی بودند شما هم تا عصر می روید و این عصر البته عصر سه روز بعد بود سه روز ماندن در مهران و بلد شدن مهران بیشتر از تهران! و اینکه بالاخره هم خودمان نشستیم و مانیفست ها را در یک کافی نت تایپ کردیم!
قدم بعد نرسیدن به برنامه نجف بود و اینکه وقتی رسیدیم کاروانمان رفته بود و خاله ی همسرم که دخترش تنها رفته بود نگران دخترش بود و ...
قدم بعد جای کربلایمان بود که به جای حسینیه چادری بود بی در و پیکر که سرما بیداد می کرد و ایثار میخواست یک پتو کمتر برداشتن و تقریبا همه رفوزه بودند در این امتحان ایثار
قدم به قدمش امتحان بود که آیا مرد لبیک یا زینب گفتن هستیم ما اسیر نبودیم و تنها ساده ترین چیزی که کاروان کربلا می تواند تحمل کند یعنی سرما به ما تحمیل شده بود اما هیچ یک مردش نبودیم اینکه این کاروان چقدر بد رفوزه شد و چقدر ایثار نبود و ادب نبود و زیارت نبود و حس و حال نبود و همه بماند اینکه چقدر مسئولین کاروان بد عمل کردند که نتیجه این شد هم بماند.
اولش که این سختی ها پیش آمد به همراهانم گفتم امام حسین ما را اینجوری طلبیده است و راضی باشید اما وقتی سختی برای منسوبین آدم است سخت تر است و اذیت شدن خانم ها خیلی مرا اذیت کرد و من هم از این امتحان سربلند بیرون نیامدم.
اما شعار پیاده روی اربعین لبیک یا زینب است و ما در این لبیک رفوزه شدیم.
اگر دارید به کربلا می روید خودتان را آماده کنید که از شما امتحان می گیرند و رفوزه ها شرمنده می شوند در محضر حضرتش